جدول جو
جدول جو

معنی ماه روز - جستجوی لغت در جدول جو

ماه روز
تاریخ، سال و مه، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مخفف آن ’مه روز’ لغهً به معنی حساب روز و ماه و توسعاً حساب سال، (حاشیۀ برهان چ معین) : فقال ان لنا حساباً نسمیه ’ماه روز’ ای حساب الشهور و الایام، (آثار الباقیه ص 29)، و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماه روی
تصویر ماه روی
(دخترانه)
ماهچهر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مه فروز
تصویر مه فروز
(دخترانه)
فروزنده و روشن کننده چون ماه روشن و پیدا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهد روز
تصویر شاهد روز
شاهد رخ زرد، شاهد فلک
کنایه از خورشید، چشمۀ آفتاب، چشمۀ آتش فشان، چشمۀ خاوری، چشمۀ روز، چشمۀ روشن، چشمۀ سیماب، چشمۀ سیماب ریز، چشمۀ گرم، چشمۀ نور، چشمۀ نوربخش، چشمۀ هور، آیینۀ آسمان، آیینۀ چرخ، آیینۀ خاوری، بانوی مشرق، بور بیجاده رنگ، تابۀ زر، خسرو سیّارگان، خسرو مشرق، زورق زرّین، سیماب آتشین، شهسوار فلک، عروس چرخ، نیّر اعظم، شیرسوار فلک، باشۀ فلک، شهسوار سپهر، شهسوار گردون، صدف فلک، صدف روز، صدف آتشین، عروس خاوری، عروس روز، عروس فلک، غضبان فلک، یاقوت زرد، زرّین ترنج، زرّین کاسه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پاک روز
تصویر پاک روز
روز روشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاک روز
تصویر چاک روز
کنایه از سپیدۀ صبح، برای مثال کنون می گساریم تا چاک روز / چو رخشان شود تاج گیتیفروز (فردوسی - ۶/۵۱۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیاه روز
تصویر سیاه روز
بدبخت، تیره بخت، مصیبت زده، سیاه روزگار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه رود
تصویر شاه رود
رود یا سیم بزرگ و بم در آلات موسیقی، نوعی ساز، رودخانۀ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماه روزه
تصویر ماه روزه
ماه رمضان، ماه نهم سال قمری، رمضان، ماه مبارک، ماه صیام، شهر الصبر، رمضان المبارک، شهر الصوم
فرهنگ فارسی عمید
(یَهْ)
بدبخت. بی طالع. محروم. (ناظم الاطباء) :
چنین پنداشت فرهاد سیه روز
که او را بود خواهد نیک آن روز.
نظامی.
مجنون ز گزاف این سیه روز
برزد زدل آتشی جگرسوز.
نظامی.
، مظلوم. ستمکش، دلتنگ و حزین. (ناظم الاطباء). رجوع به سیاه روز شود
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ / دِ)
سخت جویندۀ راه، (یادداشت مؤلف)، راهجوی، رهجوی، رهیوز، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
بدبخت، بی نصیب، بی طالع، (ناظم الاطباء)، کنایه از ماتمی و مصیبت زده، (آنندراج) :
از زندگی بتنگند دائم سیاه روزان
ذوق چراغ ماتم از زیستن ندارد،
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
روز روشن:
چنان کن که چون بردمد پاک روز
پدیدآید از چرخ گیتی فروز،
فردوسی،
نیاسود تیره شب و پاک روز
همی راند تا پیش کوه اسپروز،
فردوسی
لغت نامه دهخدا
قلاب چندند که بدان دلو از چاه بیرون آورند، (انجمن آرا)، کنایه از قلاب آهنین که چیزهای در چاه افتاده را بدان برآرند، (آنندراج)، قلابی که بدان چیز به چاه افتاده را برآرند، (ناظم الاطباء)،
چاخو، مقنی، چاه کن، حفرکننده چاه قنات، آنکه در کندن چاه های قنات و باز کردن مجرای زیرزمینی قنوات مهارت دارد، چاهجو، معنی ترکیبی آن جویندۀ چاه و یوز بمعنی جوینده است، (انجمن آرا) (آنندراج)، چاهجو، یوز مبدل یوس است و یوس بمعنی تفحص و تجسس است، (فرهنگ نظام)، چاه یوس، (فرهنگ نظام)، رجوع به چاه پوز و چاهجو شود
لغت نامه دهخدا
قلابی باشد که بدان چیزی که بچاه افتد برآرند، (برهان) (آنندراج)، مؤلف برهان و صاحب آنندراج ذیل این لغت نویسند: ’بجای بای فارسی یای حطی نیز آمده است و این اصح است چه یوز بمعنی تفحص و تجسس باشد، (برهان) (آنندراج)، رجوع به چاهیوز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تیره روز. بدبخت. کسی که روزگارش تباه باشد. رجوع به تباه شود
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان طبس مسینا است که در بخش در میان شهرستان بیرجند واقع است و 220 تن سکنه و پاسگاه ژاندارمری دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَهْ)
تباه روز. که روزش تبه باشد. رجوع به تباه و تبه و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
سپر. (آنندراج). ناف سپر. (ناظم الاطباء). کنایه از سپر. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(هَِ زَ / زِ)
به معنی رمضان است. (انجمن آرا) (آنندراج). رمضان. ماه صیام. شهر الصبر. شهراﷲ المبارک. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ماه روزه درآمد و امیر روزه گرفت به کوشک نو. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 532). و ماه روزه درآمد روزه بگرفتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 45).
ز ماه روزه به ماه من اندر آمد تاب
برفتش آتش رخسار تابناک به آب.
مختاری (از انجمن آرا)
- عید ماه روزه، عید فطر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- امثال:
همین دو سه روزه تا عید ماه روزه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به روزه و رمضان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ/ زِ)
تاریخ و آن را سال مه نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری). به معنی سال مه باشد که به عربی تاریخ گویند و آن حساب نگاه داشتن سال و ماه و روز است. (برهان). به معنی روز ماه است که نوشته شده که مأخذ تاریخ عربی گردیده است و آن را سال و مه نیز گویند. (انجمن آرا) (از آنندراج). سال مه و تاریخ و نگاهداری حساب سال و ماه و روز و تقویم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
بازاری بوده است در بخارا، نرشخی در تاریخ بخارا آورده که به بخارا بازاری بوده است که آن را بازار ماخ روز خوانده اند، سالی دوبار هر باری یک روز بازار کردندی و ابوالحسن نیشابوری در کتاب خزاین العلوم آورده است که در قدیم پادشاهی بوده به بخارا نام او ماخ این بازار وی فرمود ساختن، (تاریخ بخارا ص 25)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاد روز
تصویر شاد روز
خوشبخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مه روز
تصویر مه روز
روزماه روزمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاک روز
تصویر پاک روز
روز روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماه روزه
تصویر ماه روزه
ماه صیام، رمضان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تباه روز
تصویر تباه روز
کسی که روزگارش تباه باشد تیره روز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیه روز
تصویر سیه روز
بدبخت و بی طالع و محروم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهدروز
تصویر شاهدروز
خوبروی روز: خور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همه روز
تصویر همه روز
هرروز: گارزی که همت جامه مرتفع دارد و همه روز درآب ایستد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماه ورق
تصویر ماه ورق
ماهبرگ، پسر پسر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاه یوز
تصویر چاه یوز
قلابی باشد که بدان چیزی را که بچاه افتد بر آرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاه یوز
تصویر چاه یوز
قلابی باشد که بدان چیزی را که به چاه افتد برآرند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماه روزه
تصویر ماه روزه
((زِ))
حساب سال و ماه و روز، تاریخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاد روز
تصویر زاد روز
تاریخ تولد، تولد
فرهنگ واژه فارسی سره